Saturday, July 26, 2003
میدونین گاهی بد فرم به این اعتقاد پیدا میکنم: «تو نیکی میکن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز»
آخه ویزای منم همین مدلی درست شد:
صبح پا شدم با خودم گفتم یا شانس و یا اقبال ... درسته که پنجشنبهها سفارت مدارک قبول نمیکنه، ولی برم ببینم چیمیشه. توی راه یه پیرزن رو سوار کردم تا بالای اون کوچه باریک که سربالایی بود رسوندم، گفت ایشالا خیرببینی ... منم توی دلم گفتم کاش لااقل دعا کنه بیخود دم سفارت علاف نشم ... توی همی فکرا بودم که دم سفارت یارو گفت خوب پاس و او کاغذ رو بده، یکشنبه بیا!! کلی خوشحال بودم که یکی رو هم دم سفارت دیدم خوشحالتر شدم ؛)
چند ساعت بعد، کله ظهری، پا شدم مرام گذاشتم رفتم پاسپورت یکی دیگه رو از دم سفارت بگیرم بجاش پاسپورت خودم رو تحویل داد با توجه به این نکته که ویزای کانادام توش بود!!!!!
0 comments || Ehsan || 8:42 AM ||