Saturday, June 19, 2004
0 comments || Ehsan || 11:16 PM ||
صد سال تنهایی
Thursday, June 17, 2004
امشب یکی از پراحساسترین فیلمهای عمرم رو دوباره دیدم:
دره من چقدر سبز بود - How Green Was My Valley
کلی اشکم در اومد. البته نه بخاطر اینکه فیلم غمگینی باشه. خیلی با احساس هستش ...
پ.ن. احساس میکنم خیلی وقت پیش هم دیده بودمش چون کاملا مثل این بود که برای بار اول میبینمش این فیلم رو.
0 comments || Ehsan || 1:26 PM ||
Tuesday, June 15, 2004
یه حالت هست که گاهی دچارش میشم، یه جوری بیحوصلهگی مفرط، یا رخوتی که لذتبخش نیست. هیچ کاری نمیکنم یا در واقع حوصلهی انجامش رو ندارم و همهی روز رو به بطالت میگذرونم بدون اینکه خوش گذشته باشه. البته نمیتونم بگم بد بوده یا هر جور دیگه ولی خوب ترجیح میدم که خیلی گاه گدار پیش بیاد این جور روزا برای آدم چون بعدش که کارا روی هم تلنبار شد دردسر درست میشه.
اگر شما هم گاهی اینجوری میشین یه چند تا راه حل پیشنهادی هست که من به این نتیجه رسیدم میتونه مفید باشه: (اینا رو در واقع واسه خودم مینویسم نه برای کس دیگهیی! )
- موسیقی ملایم و متناسب با عادت موسیقی
- دوش آب سرد و سر وقت خوابیدن (بدترین چیز بیخوابیه!)
- عوض کردن عادت، مثلا خوندن یه رمان اگر هر شب این کار رو نمیکنین یا دیدن یه فیلم سرحالآور اگر کار هر شبتون نیست(!!)
- مرتب کردن اتاق (تعجب خواهید کرد که چقد مفیده!)
...
و بالاخره مفیدترین کار اگر امکاناتش(!!) رو دارین: زنگ بزنین یا برین پیش یه دوست که درکتون میکنه و حاضره به حرفهای شما هر چقدر بیسر و ته گوش بده. یکی که وقتی گوش رو برمیدارین بهش زنگ بزنین یه ذره هم به فکرتون نرسه که باهاش چیکار دارین یا بهش واسه چی زنگ میزنین.
پ.ن.۱ بازی کامپیوتری غیر اعتیادآور هم موثره!
پ.ن.۲ هر چیز اعتیادآوری در این مواقع دو برابر دردسر زا هست شامل سیگار، الکل، بازی کامپیوتری اعتیادآور، سایتهای ... و هرچیز دیگه که به ذهنتون میرسه!
پ.ن.۳ در مورد وبلاگنویسی (همون گلواژهنویسی) نظری ندارم!!!
0 comments || Ehsan || 12:31 PM ||
Sunday, June 13, 2004
تکرار اشتباهات ... تکرار خوشیها ...
دوستیها و گذشتهها و آیندهی جلوی چشم ...
تردید
ترس و تردید
ترس از فرارهای بدتر
الکل و سیگار و ...
رویابینی و خیالبافیها ...
امید، آرزو و خوشیهایی که فکر تکرارشون رو هم نمیکردی ...
تکرار آگاهانه
و افکار مالیخولیایی فرار از تکرار اجتنابناپذیر
...
جادهیی که احساس میکنی قبلا چندبار ازش رد شدی و میدونی که جلوترش چی خواهی دید
و باز هم دلهرهی شیرین و انتظار دیدن پشت اولین پیچ جاده ...
...
سرانجام و جبر سرانجام ...
تفاوت و تشابه با دیگرانی که باهات هممسیر هستن
...
بتسازی، بتپرستی و بتشکنی
و شک در بتپرستی
...
زندگی، کنج اتاق، خلوت افکار و زمانی که دایم رد میشه
ساختهای که سرمایهش تمام داراییت رو تشکیل میده ولی خودش به هیچ نمیارزه
و تلقینی که میدونی اجباریه
...
و بازهم خودتی و خودت
0 comments || Ehsan || 11:07 AM ||