صد سال تنهایی



Tuesday, June 15, 2004


یه حالت هست که گاهی دچارش می‌شم، یه جوری بی‌حوصله‌گی مفرط، یا رخوتی که لذت‌بخش نیست. هیچ کاری نمی‌کنم یا در واقع حوصله‌ی انجامش رو ندارم و همه‌ی روز رو به بطالت می‌گذرونم بدون اینکه خوش گذشته باشه. البته نمی‌تونم بگم بد بوده یا هر جور دیگه ولی خوب ترجیح می‌دم که خیلی گاه گدار پیش بیاد این جور روزا برای آدم چون بعدش که کارا روی هم تلنبار شد دردسر درست می‌شه.

اگر شما هم گاهی اینجوری می‌شین یه چند تا راه حل پیشنهادی هست که من به این نتیجه رسیدم می‌تونه مفید باشه: (اینا رو در واقع واسه خودم می‌نویسم نه برای کس دیگه‌یی! )
- موسیقی ملایم و متناسب با عادت موسیقی
- دوش آب سرد و سر وقت خوابیدن (بدترین چیز بی‌خوابیه!)
- عوض کردن عادت، مثلا خوندن یه رمان اگر هر شب این کار رو نمی‌کنین یا دیدن یه فیلم سرحال‌آور اگر کار هر شب‌تون نیست(!!)
- مرتب کردن اتاق (تعجب خواهید کرد که چقد مفیده!)
...
و بالاخره مفیدترین کار اگر امکاناتش(!!) رو دارین: زنگ بزنین یا برین پیش یه دوست که درکتون می‌کنه و حاضره به حرف‌های شما هر چقدر بی‌سر و ته گوش بده. یکی که وقتی گوش رو برمی‌دارین بهش زنگ بزنین یه ذره هم به فکرتون نرسه که باهاش چیکار دارین یا بهش واسه چی زنگ می‌زنین.

پ.ن.۱ بازی کامپیوتری غیر اعتیاد‌آور هم موثره!

پ.ن.۲ هر چیز اعتیاد‌آوری در این مواقع دو برابر دردسر زا هست شامل سیگار، الکل، بازی کامپیوتری اعتیاد‌آور، سایت‌های ... و هرچیز دیگه که به ذهن‌تون می‌رسه!

پ.ن.۳ در مورد وبلاگ‌نویسی (همون گل‌واژه‌نویسی) نظری ندارم!!!



Comments: Post a Comment