صد سال تنهایی



Friday, October 03, 2003


بابا تغییر فصل ... عجب مسخره بازی هست اینجا ... هفته پیش همین موقع من با آستین کوتاه می‌رفتم بیرون، الان کاپشن هم می‌گه زکی ... دیشب ۲ درجه بالای صفر بود ... توی london هم که با اینجا کمتر از یه ساعت فاصله داره دیشب برف اومده ....میگن پاییز نداره من باورم نمی‌شد...

راستی دیشب مچ دو تا بنده خدا رو گرفتم ... توی common room ... خواستم برم یه کم تلویزیون ببینم دیدم در اتاق پشتی که محل تجمع و نشستن هست و کلی مبل داره بسته هست. خب کارت من هم که وازش می‌کنه، منم نامردی نکردم و سرک کشیدم دیدم یه دختر و پسر زنجیر در رو هم از پشت انداختن ... آخی ... خیلی دلم براشون سوخت ... خب به من چه ... یه اخطاری، ورود ممنوعی میزدن پشت در ... البته منم زیاد مزاحمشون نشدم...




Wednesday, October 01, 2003


چه قدر خسته هستم الان. بابا چه وضعشه ... سه تا درس دارم به اندازه 20 واحد توی شریف دارم کار می‌کنم واسشون.
شب تا ساعت 4 داشتم روی پروژه کار می‌کردم. صبح هم ساعت 9 پاشدم رفتم کلاس کوک. یه ساعت فسفر سوزوندم. بعد هم تمرین‌هایی که تصحیح شده بود رو برگردوند که افتضاح تصحیح کرده بود.
هر جا که نوشته بودم «بدیهی است» که یه مقدار نمره کم کرده. حالا باید بشینین سر کلاس ببینین خودش چه جوری درس می‌ده. همه چیز رو بدیهی می‌گیره مگر چیز‌هایی که دیگه خیلی سخت باشن و اون‌ها رو هم می‌گه که خودتون به راحتی بعدا می‌تونین verify! کنین که این راه به جواب می‌رسه!!! می‌خواستم خفه کنمش ....
بعد هم جلسه با سوپروایزر ساعت 2 تا 3. الان هم باید بشینم تمرینای گرافیک رو بنویسم که ساعت 6 سر کلاس تحویل بدم. بعد هم 6 تا 9 (دقت کنید 9 شب ها ...) کلاس گرافیک دارم ... الان هم حال تمرین نوشتن ندارم که اومدم وبلاگ می‌نویسم.
دیروز هم جاتون خالی کلی بدن سازی کردم. فقط نمی‌دونم چرا یه جورایی امروز همش حس می‌کنم که شب یکی کتکم زده. آخه همه ماهیچه‌هام درد می‌کنه.

پ.ن. شب خواب دیدم محمد صفری با یه دختر چینی اومده بودن اتاق من توی دانشگاه همش هم یه بند داشتن با هم حرف می‌زدن!!! من هی داشتم فکر می‌کردم که این دو تا چه ربطی به هم می‌تونن داشته باشن و حالا به کنار جفتشون چه ربطی به من دارن که اومدن جلوی من واستادن دارن وراجی می‌کنن.




ن.ک.ن.ب.ت....




Tuesday, September 30, 2003


یکی از چیزایی که آدم اینجا گاهی بدجوری هوس می‌کنه اینه که یه شیلنگ آب خنک بگیره ماتحتش!!!

(حامد هم تایید کرد)




Monday, September 29, 2003


For Roozbeh ->
Low frequency sound contains more energy, because a larger volume of air is being displaced to produce the long wavelengths associated with bass and sub bass frequencies. These low frequency sounds easily excite most common building materials like wood and 12.5mm thick plasterboard.




یه دست بلندگوی کامپیوتر خریدم واسه خودم که Subwoofer هم داره. آی حال می‌ده. آی حال می‌ده. صدای ۲۰ هرتز! هیچ چی گوش نمیشنوه ولی احساس می‌کنه آدم. می‌دونین که انرژی موج نسبت معکوس با فرکانس داره و واقعا آدم احساس می‌کنه که انرژی داره منتقل می‌شه. همه چی میلرزه ... آی حال می‌ده. این بلندگوهایی که Subwoofer ندارن توی فرکانس پایین فقط بلد هستن خر خر کنن...
تازه می‌تونم با باس توی صدا حال کنم ...




Sunday, September 28, 2003


یکی یه موقع یه قلب حراج کرده بود، نمی‌دونم آخرش فروش رفت یا نه ولی منم الان یه مغز به درد نخور حراج می‌کنم. به بهترین قیمت پیشنهادی فروشنده هستیم.
As Advertised(نمی‌دونم، ولی توی مغازه‌های اینجا با این جمله سعی ملت رو خر کنن که جنس رو بخرن!!). از خواصش اینه که هیچ وقت کم نمیاره و دست از سر فکر کردن بر نمی‌داره، حتی الکل هم بهش اثر نداره. اگر یه آدم خوش و سرحال هستین کاملا مناسب شماست. چون وضعیت خودتون رو اینقدر مرور می‌کنه و حواستون رو تقویت می‌کنه که توی عمرتون اینقدر حال نکرده باشین. ولی اگر مثل من یه ذره خودتون رو بدبخت (بد بخت یعنی کسی که بخت بدی توی زندگی داره) ببینین اینقدر این رو تکرار و مرور می‌کنه که هیچ وقت خوشبختی رو درست و حسابی جلوی چشماتون نبینین‌ (خوشبختی حتی اگر اونجا باشه، من که هنوز نتونستم بفهمم اونجا بوده و من نمیدیدم یا هیچ وقت اونجا نبوده)
خلاصه به بهترین قیمت به حراج گذاشته شد. بشتابید که همه جا ازش تعریف شده و می‌شه. سوابق درخاشانی(!- این علامت بسیار پر معنا می‌باشد!) داشته و امید می‌رود داشته باشد.
همه صاحب چنین مغزی را دوست خواهند داشت(!-همون طور که برای من اینجور بود!!!!!) و همه چیز برایش مهیا خواهد بود.
...
بابا بیاین یه چیزی هم دستی می‌دم... این همه تعریف(!) کردم چرا خر نمی‌‌‌‌‌شین... بشتابید...
...
...
باورتون نمی‌شه؟ جدی می‌گم این یکی رو! بهداد اینقدر توی تولدش به همه نوشیدنی داد که یکی بالا داشت می‌آورد و اینقدر مست بود که سر پا نمی‌تونست واسته ولی با این وجود این لامصب دست بر نداشت و من رو هم وادار کرد پاشم بیام اتاقم!! نه بابا اگر می‌خواین مست کنین فایده نداره، مست نمی‌شه... خیالتون راحت... از کار انداختنش خیلی سخت‌تر از اینهاست... پس بشتابید که حراج کردنش...