Tuesday, September 16, 2003
تا ۲۰ دقیقه دیگه قرار برق اینجا بره (برای تست برق اضطراری). یه چیزایی میخوام از افکار امروزم بنویسم ولی به شدت دو دل هستم ...
راستی یه لیوان پر از یه مایع خنک زرد رنگ بغل دستم گذاشتم هر از چند گاهی چند قلپ میخورم ... نه بابا آبجو کدوم بود ... آب سیب هستش!!!!!
چرا نداره ... آدم ممکنه هر چیزی هوس کنه ... جایی که آبجو فراوونه که آدم هوس آبجو نمیکنه!!!
...
دو سه روز پیش افتضاح بود... کلی با ذوق و شوق تلفن زدم ... ولی پشت تلفن نمیتونستم دو کلمه آدم واری صحبت کنم ... نمیدونم چرا. شاید اینقدر چیز برای گفتن داشتم که همش یادم رفت. حتی در مورد لینکی که میل زده بودم هم نگفتم. نمیدونم چه جوری باید توصیفش کرد ولی احساس خیلی بد و عجیبیه ... مثل اینه که توی یه جمعی هی میخوای نظرت رو ابراز کنی، یه ساعت مطالب رو آماده میکنی ولی وقتی شروع میکنی به حرف زدن مزخرف میگی. یه کلمه درست و حسابی حرف نمیزنی ... البته دلیل نمیشه که عقیدت عوض شده ...
بگذریم... منم مزخرف گفتم ... فکر کنم برگشتم به دوران دبیرستان که ترجیح میدادم حرف نزنم تا از حرف زدن شکسته بستم خجالت زده نشم...
خیلی پیش میاد که مدتها با یکی میخوام صحبت کنم ولی وقتی مکالمه شروع میشه میبینم جز دری وری چیزی برای گفتن ندارم... حالا اضافه کن بهش که از طرفت هم انتظار خوش صحبتی داشته باشی .... نه بابا ... من که از کسی حداقل در این مورد انتظاری ندارم.
هممم .... به نظرم اینجا رو هم دارم پر میکنم از مزخرفیجات...
0 comments || Ehsan || 8:56 AM ||