صد سال تنهایی



Sunday, September 21, 2003


«- چرا ديگه آپدیت نمی کنی؟»

جوابش خیلی ساده هست. الان اگر بخوام چیزی بنویسم فقط فحش می‌دهم. به خودم و زندگیم و زندگی. و ترجیح می‌دم که این جور چیزا رو ننویسم. کی دوست داره یه وبلاگی که همش توش آه و ناله هست رو بخونه!! کی دوست داره با یه آدم افسرده دوست باشه؟ ... در ضمن حس بدی دارم چون موقعی که سر حال هستم اینقدر زود میگذره و اینقدر کوتاهه که نه هیچ نقل قولی می‌کنم نه چیزی می‌نویسم. ولی برعکس موقعی که حوصله ندارم دوست دارم همش بنویسم ... بی‌خیالش ... راستش رو بخواین دیروز، در واقع دیشب، می‌خواستم یه جمله بنویسم پست کنم، یه جمله خیلی کوتاه انگلیسی:‌ «Fuck the damn life»!! ولی سانسورش کردم!

بذارین سرحال که بودم می‌نویسم. فعلا یه احساسی دارم که ازش نتیجه می‌گیرم که آدم بی‌عرضه همه جا بی‌عرضه هست!

در هر صورت فعلا خفه می‌شم، شاید تا چند ساعت دیگه یادم بره ... اون موقع یه سری چیزایی بود می‌خواستم تعریف کنم.

(یه نقل قول با اندکی تحریف: هيچ کس فک نکنم از آدم نااميد و هميشه غمگين و افسرده خوشش بياد! )



Comments: Post a Comment