صد سال تنهایی



Monday, September 22, 2003


امروز رفتم غذا خوری ناهار، موقعی که برگشتم پشت در که رسیدم هر چی کیف پولم رو گشتم کلید رو پیدا نکردم (از این کارتی‌ها هست)! معلوم نیست دیشب کجا گذاشته بودمش ... چون اصلا حس‌اش نبود دوباره برم پایین رفتم اتاق تلویزیون و شروع کردم به ولگردی توی این کانال‌ها ... یه مسابقه بامزه بود: توی یه junk yard دو تا تیم چهار نفره رو ول کرده بودن با کلی آچار و ابزار، در حدود ۷-۶ ساعت وقت داشتند که یه کمباین بسازن با اون آشغال‌ها و ماشین‌های تصادفی و ... بعد در آخر ولشون کردن توی یه مزرعه که ببینن توی نیم ساعت کی بیشتر درو میکنه!!! با مزه بود...

ولی اینها مهم نیست. چیزی که خیلی خیلی بهم حال داد این بود که یواش یواش داشت حوصله‌ام سر می‌رفت که بر خوردم به یه فیلم خیلی قشنگ... اسمش رو بعدا از روی اینترنت پیدا کردم چون یه کم از اول فیلم گذشته بود. ولی خیلی خوب بود، کلی کیف داد.
نه از این فیلم‌های خیلی هنری یا خیلی پرمفهوم نبود، از همون عامه پسندها بود که به هر کس بگم قشنگه می‌زنه توی سرم می‌گه ... ولی این فیلم‌ها خیلی خوبی ... خیلی ساده هستن، آدم عاشق تک تک عناصر فیلم می‌شه، نه فکر کردن می‌خواد نه چیزی ... ولی خیلی‌ها می‌گن این فیلم‌ها مبتذل هست و فقط فیلم‌های خیلی هنری و آنچنانی باید نیگاه کرد. ولی من لذتی که بردم شاید مدت‌ها بود از هیچ فیلمی نبرده بودم.
اسمش هست : The Greatest Show on Earth
مال سال ۱۹۵۲
فقط حیف که روی DVD نیومده هنوز!!! می‌خوام....



Comments: Post a Comment