صد سال تنهایی



Thursday, January 01, 2004


چقدر کار فرهنگی من دارم انجام می‌دم اینجا!
اول به کمک حسن از حجت یه چلوکباب جانانه در نایب گرفتم، بگین نوش جانم. بعد هم اسکی، اونم به پیشهاد شادی در شمشک! ۲۰ باری هم زمین خوردم، ولی شادی هیچی زمین نخورد نمی‌دونم چرا ...
بعد هم احتمالا با دایی و بقیه‌ی بر و بچ بریم بعد از ظهر سینما. و بگیر برو الی آخر ...

راستی این معاون شهردار که حسین من رو کشوند برد پیشش (برای کلاس گذاشتن) وقتی بهش گفتیم آقای شیخ عطار چون یکشنبه عقدشون هست نتونستن تشریف بیارن، در جواب گفت بهش از طرفش بهش تسلیت بگیم و ...
آقای شیخ عطار و خانم نوروزی ما هم به نوبه خود تسلیت می‌گیم.

راستی، الان که دارم حساب می‌کنم، من از میثم محمدی و حسین فرداد هم باید شیرنی جانانه بگیرم، تازه از حجت که گرفتم، ولی ندا هم باید شیرینی بده ... اه، من چقدر بخورم ...



Comments: Post a Comment