صد سال تنهایی



Thursday, April 01, 2004


با حامد امشب رفتیم فوتبال سالنی، هر چهارشبنه شب معمولا اگر جور بشه میریم، ... فوتبال بین دانشجویان ارشد دانشکده هست ... خلاصه یک ساعت و نیم دویدیم ولی مردیم دوتایی ...

خیلی از تنبلی و ورزش نکردن افت کردیم و بدن‌مون خام شده ... داشتیم با هم می‌گفتیم که این همه این می‌گیم که کاش کوه پیدا می‌کردیم و می‌رفتیم کوه و دل‌مون برای توچال تنگ شده، اگر الان برگردیم تهران و بریم کوه تا شیرپلا هم نمی‌کشیم بریم بالا ...
بعد داشتیم می‌گفتیم که احتمالا اگر دسته جمعی بریم کوه آناهیتا باید کول‌مون کنه ببره بالا :)

پ.ن. راستی یادتون میاد کوه‌های دسته جمعی رو که با هم می‌رفتیم؟ بخصوص اون دفعه که از پلنگ‌چال رفتیم ایستگاه پنج و کلی همه بودن و بالای زین کوه یه گله گوسفند دیدم که سگ‌های گله از گرما روی یه لکه برفی که مونده بود ولو شده بودن ...



Comments: Post a Comment