Monday, September 20, 2004
ناشکری نمیکنم ولی واقعاً قدر سال پیش رو باید میدونستم که با آسودگی خاطر درس میخوندم و همه کاری میکردم. الان یه جوری شده که دلم حسابی برای نوشتن (از وبلاگ گرفته تا داستان و مقاله) تنگ شده ولی تا میخوام مثل همین الان شروع کنم دو خط بنویسم حساب میکنم که این وقت رو باید بذارم و این دو خط رو به تز اضافه کنم :( که اصلا وضع مناسبی نداره ... من اگر آدم حسابی بودم تز رو توی تابستون مینوشتم و الان دانشجوی دکترا بودم!!
البته اینقدر خوشگذرونی کردم و لذت از زندگی بردم که افسوس نمیخورم از هدر کردن وقت (یعنی حتی اسمش رو هدر کردن هم نمیشه گذاشت) ولی خوب الان نمیدونم چیکار کنم که سر و ته این ماجرای بسیار پیچیده به نام تز فوق لیسانس به هم بیاد که پیچیده شدنش به دلایل پیشبینی نشدهای هست بخش مهمی تقصیر خودمه و بخشی هم تقصیر جناب استاد راهنمای عزیز و گرامی که دست از سر کچل ما بر نمیداره.
در عوض دوستان خوبی دارم و تفریحات و سرگرمیهای لذت بخشی (مثل موسیقی که اخیر اضافه شده) دارم که گاهی باعث میشه همه گیر و گرههای زندگی از یادم بره. خدا را شکر.
0 comments || Ehsan || 1:14 PM ||