صد سال تنهایی



Friday, November 19, 2004


عجیبه! این سومین باری هستش که یه دختره توی خواب من ظاهر میشه که نمی‌شناسمش اون هم به عنوان شخصیت اصلی. و جالب اینه که یک بار توی خواب خوب و یک بار توی کابوس ظاهر شد!! این خیلی عجیبه... چون خیلی به ندرت پیش میاد ... توی خواب بد کلی صورتش جوش زده بود. توی اولین خواب (که نه بد بود و نه خوب در مجموع) یادمه که کلی ناراحت بود که موهاش یه جوری شده که یه طرفش کوتاه‌تره و یه طرف دیگه موهاش بلندتر! بعد من هی سعی می‌کردم که از ناراحتی درش بیارم و بگم اصلا بد نیست و بهش میاد و از این حرف‌ها ولی فایده‌یی نداشت و همش غصه می‌خورد ...

یه بار هم خواب دیدم که کچل شدم!! کف کله‌م یه کم به صورتی می‌زد! ولی خودم اصلاً ناراحت نبودم و غصه نمی‌خوردم!!

فکر کنم همه‌ی این کابوس‌ها مال بدبختی‌های این تز هست که انگار تمومی نداره. صدهزار رحمت به تز لیسانس. ۱۵۰ صفحه تز لیسانس نوشتیم ولی یک‌دهم این مقدار من بدبختی نکشیدم!!! حالا ببین تز دکترا چقدر سخت خواهد بود. البته من که دکترا شاید نخونم! و در ضمن تز دکترا فکر کنم راحت‌تر هستش چون بجای یک‌سال و نیم که یک‌سالش به دروس می‌ره عملاً٬ سه سال و نیم وقت هست. یعنی در حدود سه برابر...



Comments: Post a Comment