Friday, December 24, 2004
یک دوستی میگفت خاطرههای خوب مایهی دردسر آدم هستند. منهم باهاش موافقم. ولی یه چیز دیگه هم هست که آسایش رو از آدم میگیره. اون هم عادت هست. بعضی عادتها خیلی طول میکشند تا عوض بشن. بعضیها هم خیلی شدید حسشون میکنی. وقتی عادت به کسی کردی همین ماجرا هست. حتی هنوز هم من عادت به دوری خانواده نکردم. گاهی دوستان هم همینجوری هستند٬ به بودنشون عادت میکنی و امان از روزی که دیگه نباشند.
هر کس آدمهای نزدیکش رو توی موقعیتها و رُلهایی واسهی خودش میچینه. وقتی که یکی از زندگیت خارج میشه اون رُل خالی میمونه و گاهی خالی بودنش مجبورت میکنه به هر دری بزنی تا پرش کنی٬ گاهی هم میتونی صبر کنی ... ولی بعضی آدمها خیلی راحتتر جایگزین پیدا میکنند. حتی جایگزین موقت! بعضیها هم نه. نمیتونن. بعضیها هم اصلا چنین رُلهایی زیاد نمیسازند و بسته به موقعیت عادت میکنن که هر کسی که دم دست بود رو بذارن توی این رُلها. گاهی هم بعضیها به این نتیجه میرسن که یکی از این رُلها خوب پر نشده و آدمی که پرکرده اون قسمت از زندگیشون رو باید عوض کنن! ... من هیچ وقت نمیتونم اینجوری فکر کنم ... حتی در مورد رلهای کوچیکتر و کم اهمیتتر. البته یه خاصیت دیگه هم من دارم و اونم اینه که فکر میکنم تعداد رلهای کلیدی من خیلی کمه و برای یک رل خیلی جای بزرگی در نظر گرفته شده که نمیتونه پرش کنه...
0 comments || Ehsan || 3:03 AM ||

