صد سال تنهایی



Wednesday, March 09, 2005


چند روزی می‌شد که هوا گرم‌تر شده بود و برف‌های کوپه شده کنار خیابون داشت آب می‌شد و همه چیز شل‌آب بود. منم هی می‌گفتم به همه که هوا٬ هوای سرد بهاریه تا این‌که هوای گرم زمستونی ... بهار رو می‌شد حس کرد. آفتاب دیگه یه لامپ مهتابی بی‌رمق گوشه‌ی پایین آسمون نبود و یه کمی گرمای مطبوع داشت. ولی نامردی نکرد هوای تورنتو و زد خرابش کرد. حالا چنان سرد شده و همه‌چی یخ زده که نمی‌دونم چی‌بگم! تمام اون شل‌آب‌ها شدن تخت یخ. مواظب دست و پاتون باشین که نشکنه!


Comments: Post a Comment