Tuesday, April 05, 2005
معروف شدن
آدمهای زیادی این اطراف وجود دارند. یک دستهی بزرگ که اصلاً علاقهیی به معروف شدن و سر زبانها افتادن ندارند و یا دارند ولی توانایی داد و بیداد به قدر کافی را ندارند. یک سری آدمهایی که داد و بیداد میکنند که خودشان را مطرح کنند و یک سری دیگر هم داد و بیداد میکنند و در نتیجه خودشان را مطرح میکنند. این دو دستهی آخر را نمیخواهم تفاوتی زیادی برایشان قایل شوم. ولی اصولاً برای مطرح شدن باید داد و بیداد کنید و داد بیدادهایتان متفاوت باشد تا شنیده شود و داد و بیدادهایتان تیز و در جهت معکوس و مخالف باشد که فریاد عدهای را بلند کند و از این طریق توجه آدمها را که ذاتاً علاقمند به هیجان و درگیری هستند جلب کنید. (گاهی فکر میکنم که نظریهی بدی نباشد اگر بگویید درصد قابل توجه و حتی عظیمی از جنگهای جهان به همین دلیل جلب توجه شروع شده - خواه مستقیم٬ خواه غیر مستقیم)
بهترین جا هم برای داد و بیداد در حال حاضر بلاگ است. ولی باید در مورد سیاست و داغ باشد. حالا یا سیاست بینالملل مثل خیلیها که ادعایش را دارند یا سیاست محلی (مثل ماجراهای گروه کنسرت و گروه کُر). ولی با چیزی جز این٬ حالا هر چقدر هم تلاش کنی به این راحتی نمیتوانی مخاطب جذب کنی. مثال بارز قاصدک که اگر این تعداد آدم٬ همین مقدار وقتشان را صرف یک وبلاگ جمعی کرده بودند که یک سری مزخرف سیاسی داغ مینوشتند ۱۰۰ برابر مخاطب داشت. ولی آرمانها متفاوت است.
وقتی در این بین نگاه میکنم معروفیت و جذب مخاطب یک عده مثل حسین بیشتر به این خاطر است که با نهایت قوایی که دارد داد میزند «من معروف و مهم هستم» و دیگر کاری ندارد به اینکه به چی معروف است و در بین چه آدمهایی معروف است. حسین عزیز با اینکه ادعا میکند به جامعهی ایرانی تورنتور و کانادا خدمات بزرگی نموده ولی من اعتقاد دارم که به هیچ وجه supportive نبوده٬ برای مثال بگردید ببینید هیچگاه از بین ۱۰۰۰ لینک٬ یکی به قاصدک یا برنامههای IAUT یا هر ارگان NGO دیگر که سعی در خدمت به این جامعه دارد در وبلاگ ایشان پیدا میکنید یا خیر! «هودره دیگه! چه انتظاری داری!» (آدمهای باهوشی مثل شریعتمداری خوب بلدند افراد سادهیی مثل حسین خودمان را پیدا کنند و به عنوان دشمن بزرگ کنند که نشان دهند که مخالفینشان هم آدمهایی هستند که قبل از هر چیز خود زیر سوال هستند! - مخالفینی را مطرح میکنند و بزرگ میکنند که خود ایدهآل قوییی ندارند)
یک نمونهی دیگر هم آقای یاسر خان که با نام غیر مستعار(!) وحید هراتی حرفهایش را طوری میزند که یک نمونه آدم نرمال هم پیدا نمیشود که بتواند با حرفهایش موافق باشد! و چنین میشود که همیشه مورد توجه قرار میگیرد. و همیشه هم نتایج بحثها به این ختم میشود که «یاسره دیگه! چه انتظاری داری!»
نازلی هم که همیشه در حال جولان در سیاست محلی است بعد از مدتی احساس کرد که از قافلهی مخاطب جمع کردن عقب میافتد و به سرعت تمام بلاگاش را راه انداخته٬ به همه توصیه کرد که لینک بدهند و چند نوشتهی تیز و یک مدت شبانه روز بلاگ نوشتن شروع قوی لازم را تامین کرد. باز هم وقتی کسی از این بلاگ ضربتی نوشجان کرده را میخواهی دلداری بدهی مجبوری به این بسنده کنی که «نازلیه دیگه٬ چه انتظاری داری!»
از این کارهای آخر نیکآهنگ یه جورایی خوشم میاد. دوباره بعد از مدتها سوژهی آه و نالهی اینکه همه بهدنبال خفه کردن من هستند را کمی کنار گذاشته و سوالهایی که به ذهنش میرسد را به راحتی مطرح میکند و برخوردش با سازگارا و جوابیهی سازگارا خیلی خوب و حساب شده بود ... «نیکآهنگه دیگه! چه انتظاری داری!»
مثالهای دیگه خیلی زیاده٬ از بهمن گرفته تا مجید زهری و هزاران نفر دیگر ...
ولی یک مشکل عظیم که در این جامعهی تهرانتویی زیاد به چشمم میخورد این است که راست و چپ به آدمهایی برمیخوری که فکر میکنند تمام نگرانی رژیم جمهوری اسلامی از بین بردن ایشان است و اگر یک کلمه حرف مشکوک در خفا هم بزنند یک موشک از تهران مستقیم بر سرشان نازل خواهد شد و همیشه مجبوری به سخنرانی ایشان در این باب گوش کنی. البته شاید طبیعی باشد ولی ...
پ.ن. خوبی داشتن بلاگ غیر معروف همین است که راحت هرچه را که خواستی مینویسی و خوانندهی زیادی نداری که مجبور باشی کلی توضیح در ادامه بدهی!
0 comments || Ehsan || 11:28 AM ||