Wednesday, July 20, 2005
اینها رو یک کم پیش نوشته بودم ولی پست نکرده بودم. بعضی قسمتهاش رو که بعداً نگاه کردم خوشم نیومد و حذف کردم...
- خیلی بده که آرزوهای آدم با هم در تضاد باشن. البته معمولاً آرزوها نیستند که در تضاد هستند٬ بلکه زمینهی مهیا شدنشون باعث تضاد میشه. تبدیل میشه به راحتی به آیندهیی که توش آرزوها برآورده شدن ولی هنوز راضی نیستی ...
- غُر زدن با ابراز ناخوشنودی از چیزی کاملاً فرق داره. من از غُر زندن اصلاً خوشم نمیاد ولی به نظرم خیلی مهمه که آدمها ترجیحاتشون در زندگی و نارضایتیهاشون رو بیان کنن. برای همین خیلی با دقت تفاوت برای این دو قایل هستم. برای مثال اگر از اتفاقی که افتاده یکبار با دقت در نحوه نارضایتی رو بیان کنی خیلی خوبه چون طرف مقابل میفهمه و دفعهی بعد حواساش هست٬ حالا اگر بیش از یک بار بهش اشاره کنی میشه غُر زدن. اگر مطمئن شدی که طرف مقابل فهمیده ولی باز هم مساله رو کش بدی باز هم تبدیل میشه به غُر زدن چون هدفی توش نیست. این در مورد تصمیمات و چیزهایی که اتفاق نیفتاده و قابل عوض شدن هست یک مقدار پیچیدهتر میشه٬ چون گاهی لازمه حساست موضوع روش تاکید بشه و ...
- وقتی کسی میاد مثلاً از مشکلات سر کار یا دانشگاه حرف میزنه٬ این غُر زدن نیست. این درد دل و همدلی. این یعنی اینکه باهات احساس صمیمیت میکنه و میخواد یه کم از بار ماجراها با تعریف کردنشون برات راحت بشه٬ در موارد صمیمانهتر میخواد یه کم بهت تکیه کنه.
- زندگییی که دست خودت نباشه به درد نمیخوره. فکر کنم اگر کسی بخواد زندگی من رو کنترل کنه و یا برای بدون رضایت خودم برنامه بریزه احساس خفگی میکنم. فکر کنم شما هم همینطور باشین. پس باید حواسمون باشه برای بقیه این کار رو نکنیم.
0 comments || Ehsan || 10:10 AM ||