صد سال تنهایی



Wednesday, November 23, 2005


(اینو نوشته بودم و منتظر بودم وقت کنم تمومش کنم ولی وقت نشده تا حالا ... دیگه پستش می‌کنم ...)

یه ستون٬ یا بازو٬ یه طناب تا یه مقدار بار رو تحمل می‌کنه و می‌تونی روش حساب کنی ... خیلی وقت‌ها حتی بیشتر از مقدار محاسبه شده براش٬ بیشتر از مقداری که ازش انتظار داری ... حالا تو باید بار رو تقسیم کنی بین ستون‌ها٬ بین طناب‌ها ... بعد بار بیشتری رو می‌خوای تحویل بگیری٬ ولی این بار رو یکی قبول کنه و جورش رو بکشه ... به این ستون و اون ستون حالا هی بار اضافه می‌کنی ... خب جواب می‌ده ... بعضی ستون‌ها مقاومت‌شون خوبه ... ولی یه موقعی می‌رسه که بیشتر از حد خودش بار رو اون ستون‌ها می‌ذاری٬ میشکنه٬ پاره می‌شه ... درسته که ستون اصلی بود ولی شکستیش٬ قدرش رو ندونستی و وقتی که دیگه پاره شده٬ از هم پاشید٬ دیگه حتی به عنوان ستون فرعی هم سخت بشه جاش زد. حالا معمار و مهندس عمران ما (محمد) هم همین اشتباه رو کرد. نفهمید کدوم‌ها ستون‌های اصلیشه و کجاها باید حایل بذاره که به سنگینی بار کمک کنه ... و این شد که شد. حالا حداقل امیدوارم ستون‌های دیگه‌یی که به کمک‌شون این کارها رو کرد رو فدا نکنه ...

پ.ن. برای اون‌هایی که مورد سو استفاده قرار گرفتن و خودشون هم نفهمیدن هنوز دلم می‌سوزه.


Comments: Post a Comment